درباره سیاست اجتماعی
داکترآرین داکترآرین

قابل توجه پژوهشگران جوان

عده ای ازدوستان درباره سخن رانی که اندک زمانی قبل در مورد "سیاست اجتماعی در حزب واحد" دراتاق کنگره داشتم پرسیده اند تا توضیحاتی بیشتردراختیارآنان بگذارم واین مسله بخصوص ازاین لحاظ مطرح میشود که چگونگی ماهیت ومضمون سیاست اجتماعی برای دولتها و احزاب نهایت مهم و سرنوشت ساز است. دراین مقاله کوشش شده است که با تشریح مفاهیم اجتماعی به پرسش ها از لحاظ تیوریک پاسخ داده شود، طوریکه معمول است درمورد علوم میتوان به بیان تفصیلی یعنی بیان جزئیات مشخص پرداخت ویا به بیان اجمالی یعنی بیان کلیات مجرد دست زد، تا حد امکان هردو در نظر گرفته خواهد شد به نظرنگارنده یکی جای دیگر را نمی گیرد، بلکه یکدیگر را تکمیل نموده، واضح ساخته وتفهیم مینماید و کوشش میگردد که دربیان مطالب واستدراک به اقناع علمی و انتظام منطقی تکیه نمایم تا این بایسته مختصرشایسته پژوهشگران جوان بوده و برای آنعده ازدانشجویان که درموسسات عالی مصروف تحصیل در رشته علوم اجتماعی و بخصوص آنانی که در بخش سیاست اجتماعی مشغول پژوهش اند مفید باشد.

قابل تذکر است که در مورد واژه "اجتماعی" و "سیاست اجتماعی" نظریات و طرز دیدهای گوناگون موافق و متضاد وجود دارد، کوشیده خواهد شد تا نقاط مشترک نظریات را تشخیص داده و آنچه که موافق با شرایط امروز باشد به آن تکیه گردد، زیرا شرایط نوین برخورد نو به مسایل اساسی اجتماعی رامیطلبد. همچنان باید به یک موضوع روشنی بیندازیم که نگارنده در اتحاد شوروی سابق و فدراتیف روسیه  تحصیلات خود را تکمیل نموده ام، در مرز کشایی و گسترش موضوع در این نوشته بیشتر بالای نظریات دانشمندان شوروی و روسی تکیه و استناد میگردد، بخاطر روشن ساختن و آسان نمودن و تفهیم بهتر موضوع ناگزیرم تا به توضیح و تشریح و بررسی مفاهیم و واژه های مهم مربوط به آن هم از نقطه نظر تاریخی و هم در چشم انداز امروزی مطابق به شرایط اجتماعی – سیاسی نو بپردازم، به این ترتیب ضرور است تا بصورت مختصر نکات زیر را مورد بررسی و تحلیل قرار داده که توجه بیشتر خود را به تجربه افغانستان معطوف میدارم:

١- مفهوم واژه اجتماعی و اندیشه اجتماعی

۲- سیستم اجتماعی به مثابه موضوع کار سیاست اجتماعی

٣- سیاست اجتماعی چیست؟

جهت برسی این مفاهیم ضرور است تا از دو جهان بینی  متضاد استفاده نمایم، ناگفته نماند که این نوشته "جانبدار" نیست، در آثار و نشریات این جهان بینی ها در قرن گذشته اصطلاح "اجتماعی" را بطور عموم در پیوند نزدیک و گاهی مترادف با "سیاست اجتماعی" مطالعه نمودند و بیشتر از دیدگاه اسلوبی و میتودولوژی بالای واژه های مانند- مناسبات اجتماعی، ماهیت و مضمون اجتماعی، تحرک اجتماعی، عدالت اجتماعی، نقش تولید و تکنالوژی در تغییرات اجتماعی، ازبین بردن فقر، اوضاع اجتماعی، نقش مذهب و عنعنات و روسوم در پیشرف اجتماعی ... تحقیق و پژوهش صورت گرفته است که محور تمام این نظریات را سازماندهی حیات اجتماعی به نفع انسان و بخاطرتکامل فکری و همه جانبه آن در جامعه تشکیل میدهد، وآنچه که آشکارا دیده میشود واژه "اجتماعی" جدا ازطبیعت درچوکات جامعه وفعالیت های حیاتی جمعیت ها مطالعه وبررسی گردیده است، از دوران "طلایی" اولیه که انسان ها متحد ویکپارچه درگیرنبرد باطبیعت بودند تابه امروز، بهبود و داشتن زندگی آرام ومرفع درروند انیشه های اجتماعی ودرهرزمان جای ویژه داشته است، درکتاب تاریخ اندیشه اجتماعی جلد اول ص ۲۲٨ نویسندگان امریکایی بارنز و بکر مینگارند: "به نظرافلاطون ... جامعه برای ارضاء نیازمندیهای متنوع انسانی وبراثرتقسیم کار به وجود آمده است." ١ ترسیم جامعه آرمانی توسط افلاطون (٣۴٧-٤۲٧قبل ازمیلاد) با شعار "نان، خانه ولباس" ۲ تا به نظریات سن سیمون، فوریه و اوین درقرن نوزدهم، بیانگرعشق به انسان، علاقه به آینده وایجاد شرایط اجتماعی بخاطرزندگی بهتر و رفاه اجتماعی مضمون اساسی این اندیشه ها را تشکیل میدهد ٣، همچنان ازنظریات روسو، منتسکو، ولتر، تورگو و کندرسه٤،  درآستان انقلاب فرانسه که رسالاتی می نوشتند تا به تیوری سازان انقلاب اکتوبر مارکس، انگلسو لینن۵، و از اندیشمندان محاصر سرمایه داری تا به اندیشه پردازان سوسیالیستی تنها و تنها هدف انسان وساختمان جامعه انسانی بوده که با درک عمیق قانونمندی های تکامل اجتماعی وبرشالوده ای دستاوردهای بشری، اساس علمی برای رشد بیشتر علوم اجتماعی را پدید آورده اند.

دانشمند امریکائی هاری مگداف درکتاب امپریالیزم (تیوری .. تاریخ- جهان سوم ص ١۴٧)  مینویسد: "در پندار دانشمدان علوم اجتماعی بورژوا،  سرمایداری و تکنالوژی جادو های هستند که بنا بر فرض تمام دنیا را به باغ عدن تبدیل میکنند، کتاب خانه ها، موسسات سازمان ملل متحد، انیستیتوت های گوناگون اقتصادی در جهان پر از گزارش ها و مطالعاتی است که به ما میگوید چگونه یک کشور میتواند از مرحله توسعه نیافتگی خارج شود، چگونه میتواند خود را از منجلاب فقر و بد بختی برهاند، همه نوع اندیشه ها و پیشنهاد ها در این انتشارات مندرج است ولی در همه آنها یک وجه مشترک وجود دارد: اگر به اندازه کافی تکنالوژی جدید بکار بگیرند کشورهای توسعه نیافته احیا خواهد شد و روی پای خود ایستاده شروع به توسعه خواهد کرد" ٦  و در مقابل فیلسوف شوروی  ای. یورکوویتس درکتاب فلسفه ماتریالیزم دیالکتیک به برخورد طبقاتی اهمیت ویژه داده و در ص ۴٠۵ مینگارد: "فقد مبارزه طبقاتی است که آزادی های دموکراتیک و افزایش حقوق مدنی و اجتماعی را ... تأمین مینماید. در نتیجه مبارزه طبقاتی میتوان به اعمار چنان جامعه نایل آمد که در آن علل نابرابری های اجتماعی و اقتصادی و علل استثمار انسان بوسیله انسان معدوم میگردند. یعنی مبارزه طبقاتی نه تنها امری است قانونمند بلکه نیروی محرکه تکامل اجتماعی فورماسیون های اجتماعی- اقتصادی انتاگونیستی نیز محسوب میگردد." ٧ درحالیکه هردوجهانبینی درعرصه انکشاف و رفا اجتماعی ویژه گی های جامعه را - استفاده بجا ازنیروی کار وتبدیل کار به یک نیازحیاتی و عامل آرامش وشادی میدانند وطرفدارجدی محو تمایز میان کارفکری و جسمی ، میان شهروده وحقوق برمبنای کار و رهبری هدفمند روندهای اجتماعی ازطریق شیوه های اقتصاد مورد نظرخودشان میباشند که گام های مثمردر این راه برداشته اند واندیشه اجتماعی را بخاطر سعادت و رفاه اجتماعی فرسنگ ها به پیش برده اند، اماهرکدام راه ها، قوانین وشیوه های رسیدن به جامعه مرفع وسعادتمند را ازدیدگاه خودشان مورد مطالعه و بررسی قرارمیدهند، در قرن هفده و نوزده هنگامیکه انقلابهای بورژوازی تحقق میافت بورژوازی در مرکز این دوره قرار داشته و پروسه انقلابی را رهبری و رهنماهی مینمود و این انقلابها اساس جوامع دارای دموکراسی را گذاشت و جوامع سرمایداری در امر تأمین زنده گی مردم و بهبود شرایط اجتماعی در سطح شامخ میان کشورهای جهان برآمد، دانشمندان بوژوازی به این باور اند که: تحولات عظیمی نظام سرمایه داری درعرصه علم وتولید وتخنیک نه تنها باعث رشد و ترقی کشورهای دارای سیستم بوژوازی شده، بلکه سبب پیشرفت و رفاه اجتماعی در ممالک  توسعه نیافته نیز گردیده است مگداف درنوشته تحت عنوان "درآمدی برمسله امپریایزم" مینویسد: "به سخن جوین رابینسون کمتر کسی انکار میکند که گسترش سرمایداری در سرزمین های جدید سرچشمه و منشاع رونق مادی در دوصد سال گذشته است این رونق مادی برپایه پویایی اساسی اورگانیزم اجتماعی- اقتصادی که برآن استوار بود تغذیه شد" ٨، همچنان انیشه پردازان سوسیایستی به این عقیده اند که: سقوط استعمار وپیدایش ده ها دولت نو واتخاذ سمت گیری رشد اجتماعی توسط برخی از آنان، بیداری خلقها وگسترش زمینه های عینی و ذهنی اوج گیری جنبشها و شکست فاشیزم ازدستاوردهای اندیشه اجتماعی سوسیالیستی است ٩، چون داخل شدن به عمق موضوع از حوصله این مقاله خارج است، بسیار کوتاه به چند اشارات دیگر که نشان دهنده وجوه گوناگون این تیوری سازان علوم اجتماعی است میپردازم، طرف داران اندیشه سوسیالیزم علمی-اکاد.ک. بلیخ درکتاب سوسیالیزم تکامل یافت١٠ه،یوری ولکوف درکتاب - اهداف وماهیت سیاست اجتماعی حزب کمونیست اتحادشوروی١١، وینیسیلیک درکتاب- سیاست اجتماعی در شرایط سوسیالیزم تکامل یافته١۲،  به این عقیده اند که: تنها در صورت حل تضاد های سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی میان طبقات متخاصم جامعه میتوان خدمات اجتماعی عادلانه را تحقق بخشید و از عدالت اجتماعی صحبت نمود همچنان ایجاد دولتهای ملی دموکراتیک را پاسخ بایسته به نیاز های اجتماعی مردم دانسته و گره گشایی کامل تحقق رفاه اجتماعی را در ازبین بردن طبقات مربوط و وابسته نموده اند، در حالیکه بورژوازی تفاوت فاحش میان طبقات را نتیجه طبیعی و ضروری روابط اجتماعی دانسته و اینکه سرمایه متعلق به یک اقلیت کوچک جامعه است مشخصه نظام میدانند١٣، به قول یورکویتس، روستو جامه شناس بوژوازی به این عقیده است که: "قوه محرکه گذار ازیک مرحله تکامل اجتماعی- اقتصادی به مرحله دیگردرجهانبینی انسان نهفته بوده ... و زمینه های را ایجاب میکند که درمیان آنها تغییرات روانی عمده ترین همه محسوب میگردد." ١٤  چنین تحلیلی مبین آنست که نقش رسوم اجتماعی و روانی ملل در پروسه تحولات اجتماعی مهم بوده و بخاطرتغییرعنعنات ناپسندیده (آنچه که سد ترقی وپیشرفت درجامعه میشود) توصیه میگردد، همچنان بیانگر تمایل و توافق بی چون و چرای تمام اشکال روانی جامعه با مقتضیات پروسه گذار جامعه به مرحله عالیترآن است، دراین ارتباط مگداف برای رشد و رفاه اجتماعی کشورهای جهان سوم نسخه دیگری نیزدارد او مینویسد: "اولویت در جوامع که در صدد حل مسایل مانند فقر و عقب مانده گی تکنیکی استند این است که خود شان ارباب صنایع و تکنالوژی خود شان باشند ... هیچ جای این اصل مانند کشورهای جهان سوم صادق نیست که: خداوند بکسانی کمک میکند که به خودشان کمک کنند." ١۵ و متذکر میشود که: "بدون تغییر در ساخت قدرت، بدون انتقال قدرت به آن طبقاتی که اولویت های اساسی جامعه را در جهت ازبین بردن فقر و بد بختی سوق میدهند و تکیه آنها هم بر مردم و هم بر  علم و تکنالوژی جدید است، متحول نمیشوند." ١٦، به همین ترتیب دانشمندان شوروی بیلخ درکتاب اقتصاد و سیاست در جامعه سوسیالیستی، ١٧، گلهزیرمن در کتاب محوطبقات وازبین بردن تضاد طبقاتی ١٨، چیورنوف درکتاب تیوری مارکسیستی و مبارزه طبقات ١٩، اصطلاح"اجتماعی" مراحل روند تکاملی اجتماعی، سیاست اجتماعی وشیوهای بلند بردن سطح زندگی مردم و تغییرات اجتماعی را که مدافع منافع اکثریت جامعه باشد تشریح و مفاهیم اجتماعی را بررسی وتحلیل نموده اند، ولکوف و رگوفین به این باورند که: اصطلاح "اجتماعی" را میتوان به معانی وسیع و محدود آن استعمال نمود اومیگوید تمام آنچه که مربوط به جامعه بشری میگردد به جز از طبیعت اجتماعی"است۲٠، دراین صورت واژه "اجتماعی" به مفهوم وسیع آن دربرگیرنده پروسه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و معنوی است، اما اگر تنها به بررسی بخشهای جداگانه اجتماعی مانند رهبری اجتماعی، حل پرابلم های اجتماعی، آموزش سیاسی و ... میپردازیم، اصطلاح "اجتماعی" را به مفهوم محدود کلمه مورد استفاده قرارداده ایم. بیلیخ درکتاب سارمانهای سیاسی جامعه و رهبری اجتماعی مینگارد: "به معنی محدود آن مناسبات اجتماعی میان مردم مانند طبقات، ملیتها و خانواده" است.۲١،  افزون بر جهات متضاد دو جهان بینی "جانبدار" سوسیالیستی وسرمایه داری، نکات مشترک بیشتر نیز میان آنها - در عرصه های علوم اجتماعی، زنده گی مادی جامعه، تولید مادی جامعه و ازبین بردن فقرو تضاد های موجود در جامعه میان ملیتها، مذاهب، رنگها، زبانها و حقوق زن و مرد، احترام به رسوم وعنعنات پسندیده و فرهنگهای مختلف و ... وجود دارد، همچنان بلند بردن سطح زنده گی مردم پیشرفت جامعه و خدمات اجتماعی و بلاخره اینکه انسان در مرکز توجه این دو جهان بینی قرار دارد از وجوه مشترک این دو اندیشه دربخش اجتماعی میباشد.

 

پس از این آشنایی مختصر میتوان تصور کرد که واژه "اجتماعی" جدا از اصطلاح طبیعت مورد مطالعه و برسی دانشمندان قرار گرفته است یعنی آنچه که به آن "اجتماعی" گفته میشود در حالیکه بخشی از جهان طبیعی است همزمان مستقل از طبیعت میباشد، اما این به آن معنی نیست آنچه که به واژه "اجتماعی" ارتباط میگیرد با طبیعت پیوند ندارد، زیرا علوم طبیعی، علوم اجتماعی، زنده گی مادی جامعه، خصوصیات اجتماعی، تفکر و اندیشه و هرآنچه که به انسان و جامعه مربوط میشود رابطه انسان و جامعه را با طبیعت آشکار نموده وبیانگر تاثیرات متقابل وارتباط متقابل به یکدیگر میباشد،یعنی ارتباط میان "طبیعت اول و طبیعت دومی" به این اساس آنچه که به جامعه و مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ارتباط دارد و مستقل از طبیعت است "اجتماعی" میباشد. همچنان باید تذکر داد که مطالعه وبررسی واژه "اجتماعی" به مفهوم وسیع وبه مفهوم محدود کلمه درهرعصری به اساس تکامل معرفت علمی درهمان زمان صورت گرفته است و همیشه نسبی ودرسیستم های متفاوت دارای خصوصیات برخواسته ازماهیت همان سیستم بوده وهمواره کهنه گردیده است – از کانت تا به  انگلس وازآن زمان تا به امروز که پروسه بالش و رویش درخت دانش تند گام می بردارد تغییرات بنیادی درآن رونما گردیده و به باور کامل که تا فردای نه چندان دور کهنه ترخواهد شد، اما این به آن معنی نیست که ما ازنظریات اندیشمندان سه قرن پیش وپیشتر ازآن استفاده ننماییم، زیرا قانونمندی های عام علوم اجتماعی درنظریات فنا ناپذیر آنها نهفته است.

قابل تذکر است استقرار جامعه که به نفع انسان و بخاطر انسان، با  روح و جوهر انسانی همخوان باشد در مرکز ثقل نظریات اندیشه پردازان بورژوازی و سوسیالیستی قرار داشته و دارد، در حالیکه کشورهای خود را واقعا به "باغ عدن" تبدیل نموده اند و انسان درجوامع وکشورهای آنها ازکرامت انسانی و ازعالی ترین دستآوردهای که بشر تا به حال به آن دست یافته است برخوردار است، اما شوربختانه تا به حال نخواسته اند ویا نتوانسته اند خارج از مرزهای شان در جهان اکثریت بخاطر نجات انسان از فقر اجتماعی، ظلم اجتماعی، غارت اجتماعی، بی عدالتی اجتماعی، بی فرهنگی اجتماعی، امراض اجتماعی و ... تیوری علمی بیان ویا تدوین نمایند، اگرچه این موضوع مسوولیت خود کشورهای عقب مانده است ولی چون علم سرحد ندارد وتعصب را نمیشناسد ومرکز آن در غرب است، چنین خدمتی اگر ازسوی دانشمندان غربی دربخش انکشاف و رفاه اجتماعی انجام داده میشد، کمکی بزرگ برای انسانهای جهان بدبخت بود و نکته عمده اینکه راه رسیدن کشورهای عقب مانده را به طرف پیدایش یک واحد بین المللی و همسانی فرهنگی و اجتماعی و جهانی کوتاه تر و نزدیک ترمیساخت.

 

اما موضوع را که میخواهم تذکرداده وتبصره کوچکی داشته باشم در مورد نظریات اندیشه پردازان سوسیالیستی و سرمایداری به ارتباط بهبود وضع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی درکشورهای عقب مانده این است: آنچه در طول قرن گذشته از طرف اندیشمندان کشورهای سوسیالیستی و سرمایه داری رهنمود داده میشد، تجربه تاریخ نشان داد که این نظریات علی رغم جهات صداقت و شور انسانی که دربخش های غیر "جانبدار" آن وجود داشت عملی نگردید، لنگیده و دارای چنان کمبودها و اشتباهاتی بود که نه نتها نبرد خلقهای دربند واسیر فرهنگهای کهنه و خرافاتی را برای آزادی و دموکراسی و رفاه اجتماعی آسانتر و راه را برای رسیدن به جامعه آرمانی که در آن انسان به خدمات اجتماعی دسترسی داشته باشد کوتاه تر نساخت، بلکه موانع جدی در راه رسیدن به آرمان انسانی و دست یافتن به یک راه حل منطقی و عادلانه و منصفانه را نیز به مشکلات جدی مواجع نمود که باعث شکست کشورهای دارای سمت گیری سوسیالیستی در دهه اخیر قرن بیست و سرنگونی کشورهای دارای سمت گیری سرمایه داری در دهه اول قرن بیست ویک، یکی پی دیگر می گردد.  وبقیه ممالک جهان سوم نیز باتمام ثروتهای طبیعی شان در وحشت از خشم مردم و سردرگمی کامل و وضع اسف ناک اجتماعی بسرمیبرند، وآنچه را که مردم جهان عقب مانده در قرن گذشته ازداده های سیستم های سوسیالیستی وسرمایه داری احساس نمودن – "گسترش توسعه ارضی وسلطه قوی برضعیف"۲۲ و"گسترش گرایی کشورهای اروپایی دربقیه جهان...وسلطه برسرزمینهای دیگر۲٣ وبعد از ختم جنگ سرد هم درپی باز وابستگی اقتصادی ومالی...مداخلات گوناگون نظامی ومالی...اقدامات دیپلماتیک متعدد ازقبیل عقد قراردادها وپشتیبانی از رژیمهای وابسته۲٤ و بیشترمشغول دست رسی به موادخام کشورهای عقب مانده وپیدانمودن بازار بوده اند - نسبت به یافتن یک راه حل منصفانه که منافع هردوجانب باشد. پس چه باید کرد؟

ما اکنون درعصری قرار داریم که علوم اجتماعی بیش ازپیش به یورشگاه خرد آزماینده انسانی بدل می گردد وسیستم علوم اجتماعی هر روز مکمل تر شده و شاخه دوانی آن به سرعت ادامه دارد و هر روز عرصه تازه ای "اجتماعی" مورد بررسی علمی قرار می گیرد، با تکیه به ضرب المثل مگداف که "خداوند بکسانی کمک میکند که به خودشان کمک کنند" می خواهم تاکید نمایم، تا آنکه ما خود علوم طبیعی و علوم اجتماعی را فرا نگیریم وشرایط را برای تکامل استعداد های خلاق همه مردم مساعد نسازیم و تمام سازمانها ( دولتی، سیاسی، اجتماعی، دینی و مذهبی) دوش به دوش به میدانهای نبرد اجتماعی روانه نشویم، با همگامی و همکاری بخاطرمیهن مشترک خویش وسعادت مردم و زندگی آبرومندانه مبارزه ننماییم، ظلم اجتماعی، خرافات اجتماعی، بی عدالتی های اجتماعی، فقر و بی فرهنگی اجتماعی و ... جاویدان خواهد ماند، زیرا تحول اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه تنها وتنها وظیفه افغانها است  نه وظیفه دیگران ونباید انتظارماند و نه باید توقع بی اساس هم داشته باشیم هرکشورمسوولیت آبادانی و شگوفانی خویش را خودش دارد، ما باید ازتجارب کشورهای پیشرفته ومترقی جهان مطابق به شرایط جامعه و محیط که در آن زندگی مینماییم استفاده کنیم، باید روشن سازم که مقصدم از "شرایط جامعه" و"محیط" ازعنعنه گرایی گمراه و اشکال کهنه رسوم و سنتهای ناپسندیده و منحرف و فرهنگ "انجماد"، که سال هاست میهن و مردم ما را به بدبختی کشانیده و سلاح دست مشتی فریب کاروظالم جامعه گردیده نیست، چسپیدن به جهالت پرستی سبب عقب گرد جامعه  شده و آهنگ تحولات اجتماعی را متوقف میسازد، محیط را فاصد و در برابر دانشهای علمی قرار میدهد. درچنین شرایط که افغانستان یکی از فقیرترین و عقب مانده ترین کشورهای جهان به شمار می آید و شکل بندی اقتصادی – اجتماعی- قبیلوی، فیودالی و نیمه سرمایداری حاکم برجامعه است و در ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور نقش تعین کننده ای ایفا مینماید، باید قوانین حاکم برجامعه را تشخیص داد و محیط را انسانی ساخت، زیرا انسان بمثابه گرداننده فعالیتهای اجتماعی توسط محیط پیرامون خود شکل میگیرد، با شناخت محیط و قوانین حاکم برجامعه میتوان برای ایجاد اجتماع آرام و سعادتمند که در آن عدالت اجتماعی، دموکراسی، ترقی و پیشرفت جایگاهی بلند داشته باشد تصویر علمی ارائه کرد، باید یخن سعادت انسان و پیشرفت جامعه را ازدستان افکارمحافظه کارانه وتاریک اندیشانه رها نمود که متأسفانه چنین عملی یا بکلی اجرا نشده و یا بسیار غیرمحسوس میباشد.

راه بیرون رفت از بحران کنونی افغانستان و ایجاد خدمات اجتماعی و بهبود زنده گی مردم تنها با اتخاذ تصامیم منطقی و تحلیل و تجزیه علمی مشکلات و پرابلمهای اجتماعی جامعه، داشتن برنامه درعرصه انکشاف و رفا  اجتماعی و در پیش گرفتن سیاست اجتماعی روشن مطابق به برنامه، توام با کنترول وسطح بلند بازخواست است، به هر حال در بخش "سیاست اجتماعی" بطور مفصل تر تماس خواهیم گرفت.

 

اما آنچه که مربوط واژه "اجتماعی" در افغانستان میشود آثار ویا نوشته ای که تنها به بررسی آن پرداخته باشد انگشت شماراست، قابل یاد آوری است که موضوعات در عرصه های اجتماعی یا بطور جدا جدا و متفرق توسط دانشمدان افغانی و خارجی مورد مطالعه قرار گرفته ویا در ارتباط اقتصاد، سیاست، تاریخ و مذهب ودین به بررسی گرفته شده و پاسخ داده اند، مانند کتابهای ارزنده – افغانستان درمسیرتاریخ اثرمیرغلام محمد غبار۲۵، افغانستان درپنج قرن اخیر اثرمیرمحمد صدیق فرهنگ۲٦، مشروطه خواهان اثرعبدالحی حبیبی۲٧، افغانستان وهندبریتانوی اثرآستر۲٨، جمهوری دموکراتیک افغانستان اثرهارونوا ۲٩،افغانستان در سالهای ١٩٦١-١٩٦۵، اثر اخرامویچ٣٠، افغانستان: تاریخ، اقتصاد و فرهنگ اثرگانکوفسکی٣١، افغانستان درسالهای ٣١-٣٠قرن بیستم اثرکورزون٣۲، افغانستان انقلابی اثر پلیاکوف٣٣ وغیره ... روشن است که تاریخ، اقتصاد، سیاست وفرهنگ ارتباط ناگسستنی با هم دارند طوریکه مارکس مینگارد: مناسبات سیاسی میان مردم در واقعیت مناسبات اجتماعی است ... ومناسبات اقتصادی در پروسه تولید نه تنها تولید نعمات مادی است، بلکه مناسبات اجتماعی نیز میباشد٣٤.به این ترتیب شرایط لازم رفاه وانکشاف اجتماعی فراوانی و فربود  محصولات مادی است، که به اقتصاد و زیربنای قوی وابسته بوده و برعکس آن، تحول اجتماعی نیز تحول کیفی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه میباشد.

 

بحث کوتاه لفظی و تاریخی ما نشان میدهد که در باره معنای "اجتماعی" که آنرا در پیوند نزدیک با "سیاست اجتماعی" به بررسی گرفتم، در تاریخ اندیشه اجتماعی سخن از دیر باز آغاز شده است ولی من در مورد به اشاره اجمالی یاد کردم تا نتها برای خواننده نمونه از نطریات و استدالال ها که بیان گر اهمیت این واژه زندگی سازاست ارائه کرده باشم.

امید است موفق شوم موضوع اول را تمام نموده و با دوموضوع دیگر در آینده تکمیل کنم./

باقی دارد.

ماخذ:

١- بارنز و بکر،  تاریخ اندیشه اجتماعی، جلد اول ص ۲۲٨ ترجمه واقتباس:علی اصغرمجیدی، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران ١٣٨٤

۲- همانجا ص ۲۲٨

٣- ا.ف.پلیچیف،دایره المعارف فلسفی،به زبان روسی، ماسکو ١٩٨٣ص ص ٧٠٨،٧٠٩

٤- بارنز و بکر،  تاریخ اندیشه اجتماعی، جلد اول صفحات ٨١،١٠٦،۲۲٨،٣٨٦،٣٨٧،۴۵٧،۴٠١ ،۴۵٨،۴١٣

۵- ا.ف.پلیچیف،دایره المعارف فلسفی،به زبان روسی، ماسکو ١٩٨٣صفحات ٣٠۵،٣٠٦،٣٠٧،٣٠٨،٣۴۲،٣۴٣،٧٩٦،٧٩٩

٦- هاری مگداف امپریالیزم (تیوری .. تاریخ- جهان سوم) ص ١۴٧

٧- ای. یورکوویتس، فلسفه ماتریالیزم دیالکتیک، اداره نشراتی پروگرس، مسکو  ١٩٨٦ص ص ٤٠٤،۴٠۵

٨- هاری مگداف امپریالیزم (تیوری .. تاریخ- جهان سوم)ص ص ١۲،١٣

٩-  ای. یورکوویتس، فلسفه ماتریالیزم دیالکتیک، اداره نشراتی پروگرس، مسکو١٩٨٦صفحات ٤٦۲،٤٦٣،٤٦٧،٤٦٨،٤٦٩   ١٠- ا. ک. بلیخ سوسیالیزم تکامل یافته،ماهیت وقانونمندی آن،لینینگراد ١٩٨۲ص ٦٠

١١- یوری ولکوف ، اهداف وماهیت سیاست اجتماعی حزب کمونیست اتحادشوروی، لینینگراد ١٩٧٦ص ۵

١۲- م.ا. وینیسیلیک ، سیاست اجتماعی در شرایط سوسیالیزم تکامل یافته، لینینگراد ١٩٨۲ص ص ٨٤،٨۵،٨٦

١٣- هاری مگداف امپریالیزم (تیوری .. تاریخ- جهان سوم)ص ص ص ١۴٩،١۵٠

١٤- ای. یورکوویتس، فلسفه ماتریالیزم دیالکتیک، اداره نشراتی پروگرس، مسکو ، ص ص۵٦٦،۵٦٧

١۵- هاری مگداف امپریالیزم (تیوری .. تاریخ- جهان سوم) ص ص ١۵٨،١۵٩

١٦- هاری مگداف امپریالیزم (تیوری .. تاریخ- جهان سوم)ص ١٤۵

١٧- ا. ک. بلیخ اقتصاد و سیاست در جامعه سوسیالیستی، جلد اول ص ص ٤١،٦۲، لنینگراد ١٩٧۲

١٨- گ.ی. گلهزیرمن ، محوطبقات وازبین بردن تضاد طبقاتی ، ماسکو ١٩٤٩

١٩- ف.ف. چیورنوف تیوری مارکسیستی و مبارزه طبقاتی ، ماسکو ١٩۵٠

۲٠- یوری ولکوف، ا، ز، رهگوفین، پرسشهای سیاست اجتماعی حزب کمونست اتحادشوروی، ماسکو ١٩٨١

۲١- ا.ک بیلیخ ، سارمانهای سیاسی جامعه و رهبری اجتماعی، ص ٣-١۵ لینینگراد ١٩٦٧

۲۲- هاری مگداف امپریالیزم (تیوری .. تاریخ- جهان سوم)ص ١٩

۲٣- همانجا ص ١٩

۲٤- همانجا ص ص ۲٣،۲۴

۲۵– میرغلام محمد غبار، افغانستان درمسیرتاریخ ،کابل ١٩٦٧

۲٦- میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر، جلد اول، انتشارات درخشش، مشهد ١٣٧١

۲٧- عبدالحی حبیبی، مشروطه خواهان

۲٨-خ.ب. آستر، افغانستان وهندبریتانوی ١٧٩٣- ١٩٠٧ کابل ١٩٨١

۲٩-م. پ. هارونوف، جمهوری دموکراتیک افغانستان

٣٠-پ.ت.اخرامویچ، افغانستان در سالهای ١٩٦١-١٩٦۵، اثر -٣١- یو.وی. گانکوفسکی افغانستان: تاریخ، اقتصاد و فرهنگ ،ماسکو١٩٨٠

٣۲- کورزون افغانستان درسالهای ۲٠-٣٠قرن بیستم ،ماسکو ١٩٧٩

٣٣- پلیاکوف افغانستان انقلابی ،ماسکو ١٩٨١

٣٤-ک. مارکس،مجموع آثار جلد ۲٧ ص۴٠٦


March 22nd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي